کم پیش می‌آید از فیلمی هرچند وحشتناک بترسم یا درست‌تر آنکه کم پیش می‌آید تصویری هرچند در آن لحظه اثرگذار و ترسناک، در دراز مدت هم با من بماند. بچه رزمریِ پولانسکی را در بزرگسالی دیدم و دقیقا همان‌جایی‌که تعلیقِ میان واقعیت و وهم به اوج می‌رسد، رزمری وودهاوس خودش را افتاده بر تختخواب می‎‌بیند در حالی‌که موجودی بر روی او افتاده است. رزمری چیزخور شده و همسرش او را به شیطان پیشکش کرده است تا نطفه فرزند زمینی‌اش را در رحم او بکارد... نمای چشم‌های طلایی و خون‌چکانِ شیطان تا سال‌ها مهیب‌ترین تصویر ذهنی من بود. بعد‌ها خواندم در فهرست صد سکانس ترسناک سینما این صحنه در رتبه بیست و سوم  ایستاده است.

 

بچه رزمری رمانی کوتاه است که گرچه در دوران خود پرفروش شد و با اینکه ویلیام کری کرافورد در کتابش در باب ادبیات وحشت آن را شاهکاری اصیل خواند، اما جایگاهی در ادبیات جدی نیافت. اقتباس پولانسکی از کتاب به عنوان یکی از بهترین نمونه‌های تعلیق میان واقعیت و خیال بسیار موفق شد. فیلم پولانسکی (بجز یک فصل که به کل از فیلم کنار گذاشته شده است) برگردان دقیقی‌ست از اثر آیرا لوین. در انتها اما پولانسکی با عدم نمایش نوزاد، بیننده را در همان مرزِ اوهام و حقیقت رها می‌کند. ابهامی که گویا نیست آیا رزمری زن بارداری بود که با تغییرات هورمونی و شیمیایی بدنش اسیر بدگمانی دیوانه‌واری به تمام اهالی نیویورک شده بود یا اینکه شیطان حقیقتا شبی را در یک آپارتمان قدیمی در منهتن گذراند و حالا نوزادی با شاخ و دم و چنگال در این گهواره مزین به تورهای سیاه خفته است؟ و حالا این زنِ مشوش در انزوای دردناکِ خودش، روگردان از همه آن‌هایی که می‌شناخته، دوست می‌داشته و باور کرده بوده است، آخرین امیدش موجودی‌ست نیم‌انسان/نیم‌شیطان. در کتاب جزئیات سکانس رویارویی رزمری با فرزندش تمام و کمال گفته شده و حالا خواننده دیگر از دغدغه‌های ماوراءطبیعه فراتر می‌رود و همه افسون‌ها و طلسم‌ها را فراموش می‌کند و همچنان‌که رزمری گیر نوزادش می‌افتد او هم اسیرِ تصویر تابناکِ غریزه مادری می‌شود. جادوی سیاهِ تصویرشده تا اینجای کار، در برابر اشتیاق دیوانه‌وار زنی به فرزندش کم کم کمرنگ و در نهایت فراموش می‌شود. رزمری فرزندش را می‌پذیرد و با خود می‌گوید من مادر تو هستم پس شاید شاید شاید...

 

چندی پیش نمونه دیگری از نبرد یک مادر در راستای نجاتِ فرزندش از شرّی پیش‌نوشته را در فیلم لوپر دیده بودیم. امیلی بلانت در نقش سارا که از سید (پسر عجیبش) محافظت می‌کرد و معتقد بود مهر او آینده پسر را عوض خواهد کرد... رزمری فقط مادر اندرو جان وودهاوس نبوده، او مادر همه زن‌هایی‌ شبیه سارا ست... و شاید مادر همه ما

 

  • بچه رزمری / آیرا لوین / محمد قائد ... از صفحه 276 تا پایان